هویج شگفت انگیز

نوشته های محمد مهدی شکری

هویج شگفت انگیز

نوشته های محمد مهدی شکری

از وقتی لذت داستان‌سرایی رو توی کلاس انشای اول راهنمایی چشیدم، همیشه دوست داشتم بازم داستان بنویسم. تابستون امسال با عرفان فرهادی که صحبت می‌کردم گفت که جدی‌تر شروع کرده به یادگیری و تمرین نوشتن، و منم بهش گفتم که پایم! برام پوستر فراخوان داستان کوتاه نشر ناسنگ رو فرستاد و گفت که براش بنویسم، و نتیجش شد داستان کوتاه شب، سکوت، مسکو که چند هفته پیش توی یه کتاب مجموعه داستان کوتاه چاپ شد و چند روز پیش توی ویرگول گذاشتمش. خوشحال میشم ببینیدش و راجع بهش نظر بدید!

 

تجربه‌ی جالبی بود این نوشتن. انتخاب موضوعش از چیزی که فکر می‌کردم راحت‌تر بود، برای شروع به نوشتن خیلی اذیت شدم چون نمی‌دونستم کی و از کجا شروع کنم. ولی وقتی شروع شد دیگه خیلی خوب و روون جلو رفت! رفقا (مخصوصا خود عرفان) هم خیلی کمک کردن که هی ایراداش برطرف بشه و شد اینی که شد.

 

اگه شما هم نوشتنو دوست دارین سخت نگیرین! یه فراخوان داستان، یه ایده‌ی جالب، یه منظره‌ی باحال یا حتی یه علاقه به فراغت ذهنی این‌مدلی رو بگیرید، و فقط کافیه چند ساعتتون رو خالی کنید و شروع کنید پای کاغذ (یا اگه راحت‌ترید کامپیوتر) فی‌البداهه نوشتن تا پیش‌نویس اول در بیاد. خیلی خیلی از چیزی که فکر می‌کردم راحت‌تر بود، و ناراحتم که این همه وقت نوشتن داستان رو دوست داشتم ولی چون فکر می‌کردم خیلی کار سختیه سراغش نرفته بودم. شما این اشتباهو نکنید؛ شروع که بکنید به نوشتن، بعدش راحت‌تر از چیزی میشه که فکرشو بکنید!

محمد مهدی شکری
۱۴ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
 
الآن که دارم این متن رو می‌نویسم تازه برگشتم خونه؛ با دوستان جمع «مینی‌میشن» رفته بودیم شابدوالعظیم زیارت و عزاداری. الآن در tab دیگه‌ای مراسم یادبود آنلاین حامد رحیم‌پور هم در حال برگزاریه. ولی هنوز باورم نمیشه... مگه اصلا میشه باور کرد؟
 
بعد از خونواده، کسی که توی زندگیم بیشتر از همه روی من تاثیر داشته حامد رحیم‌پور بود. ۱۰ سال میشه که حامد رحیم‌پور من و چند نفر از دوستانم که اسم گروهمون رو گذاشته بودیم «مینی‌میشن» رو زیر بال و پرش گرفته. این ۱۰ سال رو سید علیرضا خیلی قشنگ توصیف کرد. اولش معلم هنرمون بود؛ یک معلم هنر خوش‌ذوق بود که سر کلاس‌های فوق برنامش می‌رفتیم. بعدش شد مربی‌مون و هدایتگرمون، و بعدش شد بهترین دوستی که می‌تونستیم داشته باشیم.
 
(تولد ۲۴ سالگیش، ۶ سال پیش)
 
حامد رحیم‌پور به من فکر کردن یاد داد. به من مفید بودنو یاد داد. به من دغدغه داشتنو یاد داد. کنارم بود؛ موقع کار، ازدواج، تحصیل، همه چی. بدون استثنا، توی سختی‌ها حمایتم می‌کرد و بهم انرژی می‌داد، مواقع موفقیت بهم تبریک می‌گفت و مواقع حساس حالمو می‌پرسید. و با این که سرشلوغ‌ترین فردی بود که می‌شناختم، هروقت ازش مشورت می‌خواستم همون هفته یه وقتی برام خالی می‌کرد. اگه هم زمانش بیشتر از یکی دو روز فاصله داشت کلی عذرخواهی می‌کرد و توضیح می‌داد که درگیر چیاست که یه وقت ناراحت نشیم! من اول دبیرستان یک لیست ایمیل داشتم و چیزای جالبی که می‌دیدم رو براشون می‌فرستادم. فکر می‌کنم تنها کسی که در جواب ایمیل‌ها بازخورد می‌داد حامد رحیم‌پور بود؛ از اون موقع همیشه بهم بازخورد می‌داد و اگه چیزی می‌دید که به دردم می‌خوره برام می‌فرستاد. همین چند وقت پیش بود که با خودم فکر می‌کردم چه خوبه که همچین آدمی توی زندگیم هست و اونایی که ندارن چه کار می‌کنن. خب، آروم آروم می‌فهمم... 
 
از هر چیزی هممون یک غایتی توی ذهنمون داریم. حامد رحیم‌پور برای من غایت تلاش و ازخودگذشتگی برای کشور بود. همیشه مشغول بود. هرجایی هر کاری از دستش بر میومد انجام می‌داد، بدون توجه به منافع شخصیش. وقتی که بچش یکی-دو ساله بود و قاعدتا باید به فکر ثبات زندگی می‌بود، از مرکز همکاری‌های معاونت علمی ریاست جمهوری اومد بیرون که وقتش برای کار روی «هنر و ما» بیشتر بشه؛ هنر و مایی که نه تنها منبع درآمد مطمئنی نبود، بلکه مجبورش می‌کرد بره از اینور و اونور پول هم قرض بکنه تا مخارج شرکت تامین بشه. سختی و فشار کاریش هم چندین برابر شد. چرا؟ چون این‌طوری تاثیرش بیشتر بود و کارش مفیدتر بود. حامد رحیم‌پور کسی بود که جشنواره فیلم کوتاه مدرسه رو از یه دورهمی داخل راهنمایی علامه حلی ۳ رسوند به جایی که هر سال چند هزار تا فیلم و انیمیشن توسط بچه‌ها از چند صد تا شهر و روستای ایران درست میشه، و تبدیلش کرد به یکی از بخش‌های ساختار جدید سمپاد. ما نزدیک نبودیم، ولی از دور دیدیم دوان‌دوان‌هایی که برای رسوندن کارهاش به اینجا کرده بود. بعد از مدت‌ها بالاخره موقعی رسید که حامد رحیم‌پور هم داره استراحت می‌کنه...
 
(تولد ۱ سالگی محمد امین رحیم‌پور، اسفند ۹۶)
 
حامد رحیم‌پور خیلی جلوتر از سنش بود. مگه میشه یه آدم ۳۰ ساله انقدر پرتجربه باشه؟ مگه میشه یه آدم ۳۰ ساله انقدر بزرگ باشه؟ مگه میشه یه آدم ۳۰ ساله از سکته فوت کنه..؟
 
بیاین برای شادی روحش فاتحه بخونیم و برای خونوادش دعا کنیم...
محمد مهدی شکری
۱۹ دی ۹۹ ، ۲۳:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

یکی از دوستان عزیز، آقا پویان، فیلم The Fault in Our Stars رو در هویج مدیا معرفی کرد و ازم قول گرفت که حتما ببینمش، و دستش درد نکنه چون خیلی فیلم جالبی بود! توضیح آقا پویان در هویج مدیا راجع به فیلم:

فیلم the fault in our stars ساخته‌ی آقای Josh Booneه که کارگردان معروفی نیست. این فیلمشم خیلی قوی ساخته نشده. داستان فیلم راجع به زندگی تراژدیک یه دختر ۱۷ سالس که سرطان تیروئید داره و به سختی زندگی می‌کنه.

برای اینکه فیلم لوث نشه ادامشو نمی‌گم اما جالبیش برای من این بود که توی تمام لحظات این فیلم آدم به صورت مستمر در حال فکر کردن به مرگه و تجربه‌ی جالبی رو حین فیلم دیدن به آدم میده. روایت داستان تلخ و آزاردهنده نیست اما حس واقعی بودن داره.

خانوم Laura Dern که امسال اسکار مکمل زن رو گرفت، اینجا هم نقش مکمل زن رو داره.

 

در ادامه‌ی مطلب راجع به چیزی که از دید شخصیت‌های مختلف داستان راجع به معنای زندگی فهمیدم می‌نویسم. راستش نمیشه گفت خیلی دیدگاه‌های خارق‌العاده‌ای دارن شخصیت‌ها؛ ولی مقایسه‌ی دیدگاه‌هاشون برای من جالب هست!

محمد مهدی شکری
۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

این متنی هست که برای نشریه‌ی رایانش نوشتم، و تو شماره‌ی ‍۱۳ در مهر ۹۸ چاپ شد. نوشتنش خیلی سخت بود... فکر کنم از مرداد درگیرش بودیم! خود علی اکبر غیوری (سردبیر رایانش) هم خیلی کمکم کرد توی نوشتنش.

کل این شماره از رایانش رو می‌تونید از اینجا دانلود کنید.

 

 

در ادامه همینو در قالب متنی آوردم.

محمد مهدی شکری
۱۲ مهر ۹۸ ، ۰۸:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

تابستون پارسال بود، شهریور ۹۷، که طی یک روند جالبی به ۲ تا ایده رسیدم. یکی هویج و جیوه و یکی هویج مدیا. هویج و جیوه خیلی ایده‌ی جذاب‌تری بود، و خب خیلی اجراش سخت‌تر بود. بزودی یک پست راجع به هویج و جیوه هم می‌ذارم و توضیحش میدم. فکر می‌کنم از هویج و جیوه چیز خوبی در اومده باشه!

 

ولی با این که پارسال تا لب اجرا کردن هویج مدیا رفتم، تهش تصمیم گرفتم که بیخیالش بشم. اینی که میگم برای پاییز ۹۷ هست.

ولی خب، دست روزگار، کاری کرد که دوباره به فکر هویج مدیا بیفتم و راه بندازمش. الآن راه افتاده و می‌تونید ببینیدش! بطور خلاصه بگم، هویج مدیا یک کانال تلگرام هست، با آی دی @HavijMediaa، که توش آثار ادبی و هنری معرفی میشه!

 

پست اول کانال این هست:

 

بسم‌الله

 

این کانال جاییه برای به اشتراک گذاشتن آثار ادبی و هنری! محدودیتی نداره موسیقی، فیلم، کتاب، متن، گزارش، مستند، ...

البته احتمالا بیشتر از همه موسیقی گذاشته بشه، بخاطر فرکانس بالای موسیقی‌هایی که می‌شنویم! روزی حداکثر ۱ معرفی از هر نوع اثر خواهیم داشت. به امید موقعی که بتونیم هر روز ۱ معرفی کتاب هم توی کانال داشته باشیم.

 

یک موردی که پست‌های این کانال دارن اینه که بیشتر از صرفا معرفی هستند؛ فرد معرف چند جمله‌ای موردی که معرفی کرده رو توصیه می‌کنه و با این کار فقط موردی که معرفی می‌کنه اینجا گذاشته نمیشه، بلکه بخشی از معرف (نظر و سلیقه)  هم به اثر اضافه میشه و در پست میاد.

 

اگه موردی رو دوست داشتید معرفی کنید خوشحال میشم بهم پیشنهاد بدید! آی‌دیم: @mmahdish

 

فعلا چون ادمینش فقط خودمم پست‌ها به سلیقه‌ی من خواهند بود، ولی راستش سلیقه‌ی من خیلی محدود به یه جور خاص اثر نیست و تقریبا همه جور اثری اینجا خواهد اومد! شما هم هرجور اثری پیشنهاد داشتید بدید و خودتون رو محدود نکنید!

 

تلاشم بر این خواهد بود که روزی حداقل یک پست توی کانال بیاد، که اول صبح گذاشته میشه.

 

محمد مهدی شکری
۲۵ تیر ۹۸ ، ۲۲:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای ICPC یا بطور کلی Competitive Programming، سه تا موضوع هست که به ترتیب اهمیت میتونیم بگیم: توانایی حل مسئله ، توانایی پیاده سازی الگوریتم (سریع و بی باگ)، دونستن راه حل مسئله‌های معروف.

در ادامه‌ی مطلب اول جزئیات هر کدوم و منابعش و نحوه‌ی تمرینش رو میگم، آخرش هم اولویت‌بندی و مراحل پیشنهادیم رو میگم.


محمد مهدی شکری
۱۴ تیر ۹۸ ، ۰۸:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

هفته‌ی گذشته یکی از دوستان یک پیامی به من داد، و من خیلی به جوابش فکر کردم. این پیام و جوابی که دادم رو تصمیم گرفتم اینجا بذارم تا اگه نظری داشتید راجع بهش بگید. اصل جواب من هم یک خاطره از المپیاد خوندن دوران دبیرستانم هست، که شاید براتون جذاب باشه.

 

(دانشگاهی که دوست من توصیف کرد دانشگاه شریف نیست، و بی‌نام و نشان منتشر میشه.)

 

این متن پیام ایشان هست:

سلام مجدد

متاسفانه شرایط دانشگاه جوری شده که بچه ها از کارای مهم غافل شدن، الکی مشغول هم شدن، صبح تا شب فکرشون اینه که اون یکی داره چیکار میکنه، فقط حواسشون هست که نکنه یکی کاری پروژه ای چیزی بگیره و این نتونه.

با بعضی از دوستان خیلی صحبت کردم که بیایید وقت بزاریم واسه کارای بیرون از دانشگاه مثلا مسابقات معروف رو شرکت کنیم، سعی کنیم تو دوره های کارآموزی قبول بشیم و... ولی هیچ کدوم قبول نمیکنن و میگن که اونا خارج از توان ماست و ما باید حواسمون مثلا به فلانی باشه که نکنه از ما بزنه جلو !

بعد کلی صحبت اخرش برمیگردند میگن که مگه ما میتونیم مثل فلانی بشیم، منم میگم بابا لازم نیست ما مثل کسی بشیم فقط باید تو این راه باشیم اگر مثل بزرگان نشیم که میتونیم شبیهشون بشیم، بعدش میگن که خیرررررر، میگن این کار صفر و یکه، یا باید اول بشی یا هیچی نمیشی، ما که نمیتونیم اول بشیم چرا پس وقت بزاریم.

خداوکیلی من قشنگ وسط این ادم ها گیر افتادم، اصلا کسی نیست بخاد واقعا رو هدفی وقت بزاره و تلاش کنه، نه اینکه خودم خیلی تلاش میکنم ها نه، منظورم اینه که کسی متاسفانه حس و حال نداره، کسی هدف بزرگی نداره

حقیقت اینه که یه ادم عادی مثل من واقعا دوست داره حداقل یکبار هم شده طعم اول شدن تو چیزی رو بچشه، چیکار کنم تو این شرایط بنطرتون با توجه به اینکه دگ تابستونم داره میاد.

 

 

و متن جواب من در ادامه اومده.

 

محمد مهدی شکری
۲۴ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

روزهای گذشته روزهای ثبت‌نام برای هسته‌ی مرکزی انجمن علمی دانشکده بود و خیلی‌ها شور و شوقی داشتن برای نامزد شدن خودشون و بقیه.


خودم رو گذاشتم جای کیارش گل‌زردی. این سومین زمان "ثبت‌نام برای انجمن علمی" بود که کیارش می‌دید. اولین سری تصمیم گرفت که یک سال وقتش رو بعنوان یکی از اعضای جوان انجمن علمی سپری کنه و تجربه کسب کنه. سری دوم تصمیم گرفت که دوباره کاندید بشه و این دفعه بعنوان یک فرد باتجربه، یک نقش خیلی جدی توی انجمن داشته باشه. و امسال هم تصمیم گرفت که انجمن رو به جوون‌ترها بسپره و به کنکاش تجارب دیگه بپردازه.


این که هر سه سری کیارش با یه دلیل و هدف جدید برای رابطش با SSC تصمیم گرفته خیلی جالبه. کاش همه‌ی عقایدی که داریم و همه‌ی کارهایی که می‌کنیم این‌طوری بود! یک موقع ثابتی هر سال بود که اگه می‌خواستیم یه سال دیگه اون عقیده رو داشته باشیم یا اون کار رو ادامه بدیم باید براش ثبت‌نام می‌کردیم. حالا هر عقیده‌ای؛ عقاید مذهبی، فلسفی، و حتی علایق و سلایق! و هر کاری؛ دانشجو بودن، کار کردن، و حتی رفاقت کردن!


البته احتمالا تاثیر زیادی روی کارایی که می‌کنیم و عقایدمون نداشت و تهش همین کارها رو می‌کردیم؛ ولی باعث میشد حواسمون بیشتر به دلایل و اهدافمون برای داشتن هر عقیده و انجام هر کاری باشه.

محمد مهدی شکری
۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

این شماره از رایانش برای من خیلی جالب بود؛ چون کلی چالش و یسری ناهماهنگی بطرز جالبی باعث شد که من این متن رو به موقع بنویسم و توی نشریه چاپ بشه!

این دومین متنی هست که برای رایانش نوشتم؛ اولی راجع به بازی‌گونه‌سازی یا Gamification بود که بصورت پادکست منتشر شده بود. ایشالا اونو هم بزودی ادامه میدم و اینجا هم می‌ذارم.

رایانش

این پست بصورت متن هم در ادامه‌ی مطلب هست.


محمد مهدی شکری
۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

این متن رو خیلی وقت بود که می‌خواستم بنویسم؛ چون موضوع ناراحت‌کننده‌ای بود سراغش نمی‌رفتم. بالاخره نوشتمش؛ دوستان هم در بلاگ و کانال سختش نکنیم منتشرش کردن.


اردیبهشت امسال که برای مسابقه‌ی جهانی ACM ICPC رفته بودیم چین، یک قراری برای صحبت کردن با مایک میرزایانوو (Mike Mirzayanov)، مدیرعامل و بنیان‌گذار Codeforces داشتم. رفتیم و نشستیم، گفت بذار قبل از این که صحبت رو شروع کنیم یه سوالی دارم ازت. و سوالی پرسید که من از خجالت آب شدم و رفتم تو زمین. زبونم بند اومد، سرم رو انداختم پایین.


پرسید شما ایرانیا چرا انقدر تقلب می‌کنید؟! من توی مسابقه‌هایی که تو Codeforces برگزار میشه خیلی می‌بینم ایرانیایی که کدشون رو از همدیگه می‌گیرن. بررسی این تقلبا کلی وقت از ما می‌گیره و خیلی ازتون شاکیم. آیا تقلب کردن یک National Behavior هست بین شماها تو ایران؟


در جواب سوالش یجوری پیچوندمش. گفتم تو ایران بر خلاف بقیه کشورا بیشتر دانش‌آموزا و بچه‌های سن پایین مسابقه‌های Codeforces شرکت می‌کنن، بچه‌های سن‌پایین هم شیطونن دیگه.


ولی خودمونیما، دروغ گفتم اگه گفتم National Behaviorمون نیست. من توی مسابقه‌های Quera می‌بینم که دانش‌آموز و دانشجو و فارغ‌التحصیل نداره، همه جور آدمی داریم تو ایران که تقلب می‌کنن. حتی طوری شده که خجالت‌زده هم نمیشیم وقتی راجع به تقلب حرف می‌زنیم...


وقتی می‌شنویم خارجیا فکر می‌کنن ما تو ایران با شتر اینور و اونور میریم به رسانه‌ها فحش میدیم. وقتی می‌بینیم پاسپورتمون کم‌ارزش شده و ارزش پولمون انقدر پایینه به سیاسیون فحش میدیم. ولی بی‌آبرو بودن توی یجایی مثل Codeforces که کاملا یه فضای علمی و غیر سیاسیه، دیگه تقصیر من و شماست دیگه. حالا Codeforces هم یه مثاله. کم خبر از سرقت ادبی ایرانیا تو مقاله‌ها و پایان‌نامه‌ها نمی‌شنویم. حتی توی یسری حقه‌بازیا موقع اپلای کردن (مثل withdraw نکردن اپلای‌هایی که نمی‌خوایم بریم یا master out کردن بعد از اپلای برای دکترا) هم کم معروف نیستیم بین استادای آمریکا و کانادا.

محمد مهدی شکری
۲۶ دی ۹۷ ، ۱۹:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر