این متنی هست که برای نشریهی رایانش نوشتم، و تو شمارهی ۱۳ در مهر ۹۸ چاپ شد. نوشتنش خیلی سخت بود... فکر کنم از مرداد درگیرش بودیم! خود علی اکبر غیوری (سردبیر رایانش) هم خیلی کمکم کرد توی نوشتنش.
کل این شماره از رایانش رو میتونید از اینجا دانلود کنید.
در ادامه همینو در قالب متنی آوردم.
برای ICPC یا بطور کلی Competitive Programming، سه تا موضوع هست که به ترتیب اهمیت میتونیم بگیم: توانایی حل مسئله ، توانایی پیاده سازی الگوریتم (سریع و بی باگ)، دونستن راه حل مسئلههای معروف.
در ادامهی مطلب اول جزئیات هر کدوم و منابعش و نحوهی تمرینش رو میگم، آخرش هم اولویتبندی و مراحل پیشنهادیم رو میگم.
هفتهی گذشته یکی از دوستان یک پیامی به من داد، و من خیلی به جوابش فکر کردم. این پیام و جوابی که دادم رو تصمیم گرفتم اینجا بذارم تا اگه نظری داشتید راجع بهش بگید. اصل جواب من هم یک خاطره از المپیاد خوندن دوران دبیرستانم هست، که شاید براتون جذاب باشه.
(دانشگاهی که دوست من توصیف کرد دانشگاه شریف نیست، و بینام و نشان منتشر میشه.)
این متن پیام ایشان هست:
سلام مجدد
متاسفانه شرایط دانشگاه جوری شده که بچه ها از کارای مهم غافل شدن، الکی مشغول هم شدن، صبح تا شب فکرشون اینه که اون یکی داره چیکار میکنه، فقط حواسشون هست که نکنه یکی کاری پروژه ای چیزی بگیره و این نتونه.
با بعضی از دوستان خیلی صحبت کردم که بیایید وقت بزاریم واسه کارای بیرون از دانشگاه مثلا مسابقات معروف رو شرکت کنیم، سعی کنیم تو دوره های کارآموزی قبول بشیم و... ولی هیچ کدوم قبول نمیکنن و میگن که اونا خارج از توان ماست و ما باید حواسمون مثلا به فلانی باشه که نکنه از ما بزنه جلو !
بعد کلی صحبت اخرش برمیگردند میگن که مگه ما میتونیم مثل فلانی بشیم، منم میگم بابا لازم نیست ما مثل کسی بشیم فقط باید تو این راه باشیم اگر مثل بزرگان نشیم که میتونیم شبیهشون بشیم، بعدش میگن که خیرررررر، میگن این کار صفر و یکه، یا باید اول بشی یا هیچی نمیشی، ما که نمیتونیم اول بشیم چرا پس وقت بزاریم.
خداوکیلی من قشنگ وسط این ادم ها گیر افتادم، اصلا کسی نیست بخاد واقعا رو هدفی وقت بزاره و تلاش کنه، نه اینکه خودم خیلی تلاش میکنم ها نه، منظورم اینه که کسی متاسفانه حس و حال نداره، کسی هدف بزرگی نداره
حقیقت اینه که یه ادم عادی مثل من واقعا دوست داره حداقل یکبار هم شده طعم اول شدن تو چیزی رو بچشه، چیکار کنم تو این شرایط بنطرتون با توجه به اینکه دگ تابستونم داره میاد.
و متن جواب من در ادامه اومده.
روزهای گذشته روزهای ثبتنام برای هستهی مرکزی انجمن علمی دانشکده بود و خیلیها شور و شوقی داشتن برای نامزد شدن خودشون و بقیه.
خودم رو گذاشتم جای کیارش گلزردی. این سومین زمان "ثبتنام برای انجمن علمی" بود که کیارش میدید. اولین سری تصمیم گرفت که یک سال وقتش رو بعنوان یکی از اعضای جوان انجمن علمی سپری کنه و تجربه کسب کنه. سری دوم تصمیم گرفت که دوباره کاندید بشه و این دفعه بعنوان یک فرد باتجربه، یک نقش خیلی جدی توی انجمن داشته باشه. و امسال هم تصمیم گرفت که انجمن رو به جوونترها بسپره و به کنکاش تجارب دیگه بپردازه.
این که هر سه سری کیارش با یه دلیل و هدف جدید برای رابطش با SSC تصمیم گرفته خیلی جالبه. کاش همهی عقایدی که داریم و همهی کارهایی که میکنیم اینطوری بود! یک موقع ثابتی هر سال بود که اگه میخواستیم یه سال دیگه اون عقیده رو داشته باشیم یا اون کار رو ادامه بدیم باید براش ثبتنام میکردیم. حالا هر عقیدهای؛ عقاید مذهبی، فلسفی، و حتی علایق و سلایق! و هر کاری؛ دانشجو بودن، کار کردن، و حتی رفاقت کردن!
البته احتمالا تاثیر زیادی روی کارایی که میکنیم و عقایدمون نداشت و تهش همین کارها رو میکردیم؛ ولی باعث میشد حواسمون بیشتر به دلایل و اهدافمون برای داشتن هر عقیده و انجام هر کاری باشه.
این شماره از رایانش برای من خیلی جالب بود؛ چون کلی چالش و یسری ناهماهنگی بطرز جالبی باعث شد که من این متن رو به موقع بنویسم و توی نشریه چاپ بشه!
این دومین متنی هست که برای رایانش نوشتم؛ اولی راجع به بازیگونهسازی یا Gamification بود که بصورت پادکست منتشر شده بود. ایشالا اونو هم بزودی ادامه میدم و اینجا هم میذارم.
این پست بصورت متن هم در ادامهی مطلب هست.
این متن رو خیلی وقت بود که میخواستم بنویسم؛ چون موضوع ناراحتکنندهای بود سراغش نمیرفتم. بالاخره نوشتمش؛ دوستان هم در بلاگ و کانال سختش نکنیم منتشرش کردن.
اردیبهشت امسال که برای مسابقهی جهانی ACM ICPC رفته بودیم چین، یک قراری برای صحبت کردن با مایک میرزایانوو (Mike Mirzayanov)، مدیرعامل و بنیانگذار Codeforces داشتم. رفتیم و نشستیم، گفت بذار قبل از این که صحبت رو شروع کنیم یه سوالی دارم ازت. و سوالی پرسید که من از خجالت آب شدم و رفتم تو زمین. زبونم بند اومد، سرم رو انداختم پایین.
پرسید شما ایرانیا چرا انقدر تقلب میکنید؟! من توی مسابقههایی که تو Codeforces برگزار میشه خیلی میبینم ایرانیایی که کدشون رو از همدیگه میگیرن. بررسی این تقلبا کلی وقت از ما میگیره و خیلی ازتون شاکیم. آیا تقلب کردن یک National Behavior هست بین شماها تو ایران؟
در جواب سوالش یجوری پیچوندمش. گفتم تو ایران بر خلاف بقیه کشورا بیشتر دانشآموزا و بچههای سن پایین مسابقههای Codeforces شرکت میکنن، بچههای سنپایین هم شیطونن دیگه.
ولی خودمونیما، دروغ گفتم اگه گفتم National Behaviorمون نیست. من توی مسابقههای Quera میبینم که دانشآموز و دانشجو و فارغالتحصیل نداره، همه جور آدمی داریم تو ایران که تقلب میکنن. حتی طوری شده که خجالتزده هم نمیشیم وقتی راجع به تقلب حرف میزنیم...
وقتی میشنویم خارجیا فکر میکنن ما تو ایران با شتر اینور و اونور میریم به رسانهها فحش میدیم. وقتی میبینیم پاسپورتمون کمارزش شده و ارزش پولمون انقدر پایینه به سیاسیون فحش میدیم. ولی بیآبرو بودن توی یجایی مثل Codeforces که کاملا یه فضای علمی و غیر سیاسیه، دیگه تقصیر من و شماست دیگه. حالا Codeforces هم یه مثاله. کم خبر از سرقت ادبی ایرانیا تو مقالهها و پایاننامهها نمیشنویم. حتی توی یسری حقهبازیا موقع اپلای کردن (مثل withdraw نکردن اپلایهایی که نمیخوایم بریم یا master out کردن بعد از اپلای برای دکترا) هم کم معروف نیستیم بین استادای آمریکا و کانادا.
خیلی وقت پیش بود، فکر کنم وقتی سوم راهنمایی بودم (یعنی سال ۱۳۹۰!)، که دیدم تعدادی فیلم هست که دوست دارم به بقیه هم معرفی کنمشون؛ برای همین یک لیست از فیلمهای مورد علاقم تهیه کردم.
یک کم که گذشت، به فکر این افتادم که اصلن چطور میتونم بگم یک فیلم رو بیشتر از اونیکی دوست دارم؟! چون بعد از دیدن خیلی از فیلمها آدم لذت میبره و به نظرش فیلم جذابی میاد! این سوالی بود که جوابش راحت نبود. بعد از مدتی، یک جواب پیدا کردم براش که کار میکرد، و هنوز هم داره کار میکنه. این که دلم برای یک فیلم تنگ بشه و بخوام باز هم ببینمش، و هر بار میبینمش باز هم برام جذاب باشه، این یعنی فیلم رو خیلی دوست دارم!
و خب لیست با این تعریف تهیه شد، اسمش رو هم گذاشتم Mist. از اونموقع تا الآن کلی فیلم و انیمیشن به لیست اضافه شدن و تعدادی هم حذف شدن. اوایل تابستون امسال بود که لیست رو از ذهنم خارج کردم و داخل یک گوگل شیت گذاشتم. الآن ۲۲ تا فیلم هست توش. مشتاقم که ببینید و راجع به هرکدوم که خواستید صحبت کنیم!
https://docs.google.com/spreadsheets/d/1d8XS7LZC2uPSVC3mChQjfDv7Rg2yWrIH9gfsRHfC2Us/edit?usp=sharing
البته این لیست هنوز هم تغییر میکنه. امروز فیلم Her بهش اضافه شد!
خب، Her رو قبلا هم دیده بودم، و همیشه به نظرم فیلم خوبی بوده، و امروز تصمیم گرفتم اضافش کنم. نکاتی راجع به فیلم که توجهم رو جلب کردن رو در ادامهی مطلب مینویسم.
خیلی وقته که یچیزایی توی ذهن من اومدن و گهگاهی بهشون فکر میکنم. الان (همین الان!) اسمش رو گذاشتم بدیهیات سخت، که در آینده هم خیلی محتمله که اسمش رو عوض کنم! ایشالا توی پستی جدید بیشتر توضیح میدم و تعریفش میکنم و اینا! بعد از اینکه این فکر کردنا شروع شد، یکم که گذشت، تصمیم گرفتم اینجا بنویسمشون. نتیجش هم شد ۳ تا متن نصفه-نیمه! ولی یچیزی یاد گرفتم، اینکه وقتی انگیزه داری، وقتی تازه به نتیجه رسیدی، اون موقع باید بنویسی. تا میتونی باید همون موقع بنویسی! اگه ننوشتی یا نصفه موند هم باید دقیق براش برنامه بریزی که کی قراره ادامش بدی و تموم بشه. در غیر این صورت اگه ولش کنی تا هروقت حال داشتی ادامه بدیش، خب شکست میخوره و هیچوقت تموم نمیشه..!
منم ساعت ۱ شروع کردم به نوشتن و الان اینی شده که تو ادامهی مطلبه. پس خیلی هم انتظار نداشته باشین، متنی که توی ۴۵ دیقه نوشته شده، اونم نصف شب، معلومالحاله دیگه! 😁