فیلم Her و لیست فیلمهای مورد علاقهی من
خیلی وقت پیش بود، فکر کنم وقتی سوم راهنمایی بودم (یعنی سال ۱۳۹۰!)، که دیدم تعدادی فیلم هست که دوست دارم به بقیه هم معرفی کنمشون؛ برای همین یک لیست از فیلمهای مورد علاقم تهیه کردم.
یک کم که گذشت، به فکر این افتادم که اصلن چطور میتونم بگم یک فیلم رو بیشتر از اونیکی دوست دارم؟! چون بعد از دیدن خیلی از فیلمها آدم لذت میبره و به نظرش فیلم جذابی میاد! این سوالی بود که جوابش راحت نبود. بعد از مدتی، یک جواب پیدا کردم براش که کار میکرد، و هنوز هم داره کار میکنه. این که دلم برای یک فیلم تنگ بشه و بخوام باز هم ببینمش، و هر بار میبینمش باز هم برام جذاب باشه، این یعنی فیلم رو خیلی دوست دارم!
و خب لیست با این تعریف تهیه شد، اسمش رو هم گذاشتم Mist. از اونموقع تا الآن کلی فیلم و انیمیشن به لیست اضافه شدن و تعدادی هم حذف شدن. اوایل تابستون امسال بود که لیست رو از ذهنم خارج کردم و داخل یک گوگل شیت گذاشتم. الآن ۲۲ تا فیلم هست توش. مشتاقم که ببینید و راجع به هرکدوم که خواستید صحبت کنیم!
https://docs.google.com/spreadsheets/d/1d8XS7LZC2uPSVC3mChQjfDv7Rg2yWrIH9gfsRHfC2Us/edit?usp=sharing
البته این لیست هنوز هم تغییر میکنه. امروز فیلم Her بهش اضافه شد!
خب، Her رو قبلا هم دیده بودم، و همیشه به نظرم فیلم خوبی بوده، و امروز تصمیم گرفتم اضافش کنم. نکاتی راجع به فیلم که توجهم رو جلب کردن رو در ادامهی مطلب مینویسم.
نقطهی قوت بزرگ فیلم فیلمنامش هست، که خب بخاطرش اسکار و گلدن گلوب هم برده. شخصیتپردازی و دیالوگهای فوقالعاده. روند داستان هم نسبتا خوب هست.
یک مثال از دیالوگهای ناب این فیلم، دقیقه ۲۹ هست که تئودور و سامانتا راجع به مردمی که توی خیابون میبینن حدس میزنن که چطور آدمهایی هستن، و این مکالمه:
- It's a good skill you have. You're very perceptive.
- Yeah, you know, sometimes I look at people... And I make myself try and feel them as more than just a random person. I imagine, like, how deeply they've fallen in love... Or how much heartbreak they've all been through.
یا دقیقهی ۱۸، اینجاش:
You know, sometimes...
I think I have felt everything I'm ever gonna feel.
And from here on out I'm not gonna feel anything new.
Just lesser versions of what I've already felt.
و بعدش که سامانتا جوابش رو میده. فیلم از این دیالوگها و بحثهای ادامش کم نداره. بین تئودور و سامانتا، و بین تئودور و امی.
شخصیت امی هم جالبه. من از امی بیشتر از همهی اشخاص تو این فیلم خوشم اومد. متفاوت هست، خیلی زیاد. مستند میسازه. اونجا که مستندش رو به شوهرش و تئودور نشون میده، خیلی خوب شخصیتش رو معرفی میکنه. کل مستند اینه که از خوابیدن مادرش فیلم گرفته. میگه ما یک سوم زندگیمون رو خوابیم، و شاید این یک سوم وقتی باشه که بیشترین آزادی رو داشته باشیم.
و بعد از جدا شدن از شوهرش این تفکرهایی که میاد و به تئودور میگه، که “همیشه یک نفر رو باید مایوس کنی؛ پس ولش کن! این من رو تبدیل به یک فرد بد میکنه، ولی احساس خوبی دارم. حداقل برای خودم.”
یا بعد از دعوای سامانتا و تئودور، بهش میگه:
And since Charles left, I've been thinking...
about that part of myself and I've just come to realize...
that we're only here briefly.
And while I'm here, I want to allow myself...
joy.
و شخصیت کاترین. کلن چند جمله و بازخورد ازش میشنویم، ولی تو ذهنمون خوب اینطور ثبت میشه: کاترین منطقی و خوشفکر!
و فیلم بجز فیلمنامهی فوقالعادش، ابعاد خوب دیگهیای هم داره.
موسیقی فیلم واقعن خوب بود. صحنهپردازی هم جالب بود! ویژگیهایی که داخل آینده گذاشته شده بود خیلی خوب و جذاب و در عین حال باورپذیر بودن. و کارگردانی خوب فیلم باعث شده بود نبض فیلم درست باشه و صحنهپردازی و موسیقی و فیلمبرداری و همه چیز هر صحنه مطابق با حسی که قراره منتقل کنه، خوب باشه.
بازیگری امی آدامز خیلی خوب بود؛ خیلی کم پیش میاد از بازیگری کسی خوشم بیاد... تا الآن فقط آل پاچینو و جک نیکلسون و ناتالی پورتمن بود که خوشم اومده بود از بازیشون، و امی آدامز شد نفر چهارم. الآن که یادم میاد توی Arrivals و American Hustle هم کمی حس کرده بودم که خوب بازی میکنه، ولی تو Her حقیقتن خیلی خوب بازی کرده بود! و این بازیگری خوبش چقدر مناسب شخصیت جذاب امی هست.
و سکانس پایانی فیلم هم عالی بود. از اون فیلمهاست که آدم باید بعدش بهش فکر کنه، فیلم با حسی تموم شد که مخاطب بعد از تمام شدن فیلم داخل فضا باقی میمونه.
در نهایت، این فیلمی هست که پیشنهاد میکنم ببینید؛ ولی فیلمی جذاب نیست که اوقات فراغت رو پر کنه!
Her، فیلمی که باید با حوصله ببینیم، و هنگام دیدن فیلم و حتی بعدش به شخصیتها و چالشهاشون فکر کنیم.