از وقتی لذت داستانسرایی رو توی کلاس انشای اول راهنمایی چشیدم، همیشه دوست داشتم بازم داستان بنویسم. تابستون امسال با عرفان فرهادی که صحبت میکردم گفت که جدیتر شروع کرده به یادگیری و تمرین نوشتن، و منم بهش گفتم که پایم! برام پوستر فراخوان داستان کوتاه نشر ناسنگ رو فرستاد و گفت که براش بنویسم، و نتیجش شد داستان کوتاه شب، سکوت، مسکو که چند هفته پیش توی یه کتاب مجموعه داستان کوتاه چاپ شد و چند روز پیش توی ویرگول گذاشتمش. خوشحال میشم ببینیدش و راجع بهش نظر بدید!
تجربهی جالبی بود این نوشتن. انتخاب موضوعش از چیزی که فکر میکردم راحتتر بود، برای شروع به نوشتن خیلی اذیت شدم چون نمیدونستم کی و از کجا شروع کنم. ولی وقتی شروع شد دیگه خیلی خوب و روون جلو رفت! رفقا (مخصوصا خود عرفان) هم خیلی کمک کردن که هی ایراداش برطرف بشه و شد اینی که شد.
اگه شما هم نوشتنو دوست دارین سخت نگیرین! یه فراخوان داستان، یه ایدهی جالب، یه منظرهی باحال یا حتی یه علاقه به فراغت ذهنی اینمدلی رو بگیرید، و فقط کافیه چند ساعتتون رو خالی کنید و شروع کنید پای کاغذ (یا اگه راحتترید کامپیوتر) فیالبداهه نوشتن تا پیشنویس اول در بیاد. خیلی خیلی از چیزی که فکر میکردم راحتتر بود، و ناراحتم که این همه وقت نوشتن داستان رو دوست داشتم ولی چون فکر میکردم خیلی کار سختیه سراغش نرفته بودم. شما این اشتباهو نکنید؛ شروع که بکنید به نوشتن، بعدش راحتتر از چیزی میشه که فکرشو بکنید!