حامد رحیمپور
جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹ ب.ظ
الآن که دارم این متن رو مینویسم تازه برگشتم خونه؛ با دوستان جمع «مینیمیشن» رفته بودیم شابدوالعظیم زیارت و عزاداری. الآن در tab دیگهای مراسم یادبود آنلاین حامد رحیمپور هم در حال برگزاریه. ولی هنوز باورم نمیشه... مگه اصلا میشه باور کرد؟
بعد از خونواده، کسی که توی زندگیم بیشتر از همه روی من تاثیر داشته حامد رحیمپور بود. ۱۰ سال میشه که حامد رحیمپور من و چند نفر از دوستانم که اسم گروهمون رو گذاشته بودیم «مینیمیشن» رو زیر بال و پرش گرفته. این ۱۰ سال رو سید علیرضا خیلی قشنگ توصیف کرد. اولش معلم هنرمون بود؛ یک معلم هنر خوشذوق بود که سر کلاسهای فوق برنامش میرفتیم. بعدش شد مربیمون و هدایتگرمون، و بعدش شد بهترین دوستی که میتونستیم داشته باشیم.
(تولد ۲۴ سالگیش، ۶ سال پیش)
حامد رحیمپور به من فکر کردن یاد داد. به من مفید بودنو یاد داد. به من دغدغه داشتنو یاد داد. کنارم بود؛ موقع کار، ازدواج، تحصیل، همه چی. بدون استثنا، توی سختیها حمایتم میکرد و بهم انرژی میداد، مواقع موفقیت بهم تبریک میگفت و مواقع حساس حالمو میپرسید. و با این که سرشلوغترین فردی بود که میشناختم، هروقت ازش مشورت میخواستم همون هفته یه وقتی برام خالی میکرد. اگه هم زمانش بیشتر از یکی دو روز فاصله داشت کلی عذرخواهی میکرد و توضیح میداد که درگیر چیاست که یه وقت ناراحت نشیم! من اول دبیرستان یک لیست ایمیل داشتم و چیزای جالبی که میدیدم رو براشون میفرستادم. فکر میکنم تنها کسی که در جواب ایمیلها بازخورد میداد حامد رحیمپور بود؛ از اون موقع همیشه بهم بازخورد میداد و اگه چیزی میدید که به دردم میخوره برام میفرستاد. همین چند وقت پیش بود که با خودم فکر میکردم چه خوبه که همچین آدمی توی زندگیم هست و اونایی که ندارن چه کار میکنن. خب، آروم آروم میفهمم...
از هر چیزی هممون یک غایتی توی ذهنمون داریم. حامد رحیمپور برای من غایت تلاش و ازخودگذشتگی برای کشور بود. همیشه مشغول بود. هرجایی هر کاری از دستش بر میومد انجام میداد، بدون توجه به منافع شخصیش. وقتی که بچش یکی-دو ساله بود و قاعدتا باید به فکر ثبات زندگی میبود، از مرکز همکاریهای معاونت علمی ریاست جمهوری اومد بیرون که وقتش برای کار روی «هنر و ما» بیشتر بشه؛ هنر و مایی که نه تنها منبع درآمد مطمئنی نبود، بلکه مجبورش میکرد بره از اینور و اونور پول هم قرض بکنه تا مخارج شرکت تامین بشه. سختی و فشار کاریش هم چندین برابر شد. چرا؟ چون اینطوری تاثیرش بیشتر بود و کارش مفیدتر بود. حامد رحیمپور کسی بود که جشنواره فیلم کوتاه مدرسه رو از یه دورهمی داخل راهنمایی علامه حلی ۳ رسوند به جایی که هر سال چند هزار تا فیلم و انیمیشن توسط بچهها از چند صد تا شهر و روستای ایران درست میشه، و تبدیلش کرد به یکی از بخشهای ساختار جدید سمپاد. ما نزدیک نبودیم، ولی از دور دیدیم دواندوانهایی که برای رسوندن کارهاش به اینجا کرده بود. بعد از مدتها بالاخره موقعی رسید که حامد رحیمپور هم داره استراحت میکنه...
(تولد ۱ سالگی محمد امین رحیمپور، اسفند ۹۶)
حامد رحیمپور خیلی جلوتر از سنش بود. مگه میشه یه آدم ۳۰ ساله انقدر پرتجربه باشه؟ مگه میشه یه آدم ۳۰ ساله انقدر بزرگ باشه؟ مگه میشه یه آدم ۳۰ ساله از سکته فوت کنه..؟
بیاین برای شادی روحش فاتحه بخونیم و برای خونوادش دعا کنیم...
۹۹/۱۰/۱۹
هعععی
گریم گرفت...
به شما و خانوادشون تسلیت میگم.
خدا رحمتوشون کمه.