چرا بد امتحان میدیم؟
بعد از اینکه دیدم تعداد زیادی از افراد دیروز سر مرحله سوم المپیاد کامپیوتر به مشکلاتی خوردن و نتونستن نمره ای اندازه ی تواناییشون کسب کنن، لازم دونستم این متن رو بنویسم.
یکسری اشتباه هست که توی امتحان نباید بکنیم؛ حالا امتحان هرچی باشه، المپیاد یا امتحان درس مدرسه یا زبان یا کنکور. دونستنشون خالی از لطف نیست، تلاش هم میکنم نحوه ی پیش گیری و نحوه ی برخورد باشون رو هم بنویسم. اگه راه دیگه ای برای پیشگیری ویا برخورد با این موضوعات دارین، خوشحال میشم بگین تا مطلب رو تکمیل کنم!
مهم تر از همه: بزرگ جلوه دادن امتحان => استرس
"اگه تو این امتحان xـم نشم خرم"
"اگه قبول نشم جلو ۸۰ میلیون نفر ضایع میشم"
"آینده ی تاریخ بشر به این امتحان من بستگی داره"
حتا اگه کاملن هم حق با تو باشه، نباید اجازه بدی اینجور افکار نزدیک ذهنت هم بشه! تجربه ثابت کرده همیشه عدم توجه به نتیجه، رو نتیجه ی امتحان تاثیر مثبت داره!
بذار یه مثال بزنم. میخوای یه امتحانی رو بدی و چندین ساله که براش کار کردی. همه ی امتحان های مشابهی که پیدا کردی رو دادی و نمره ی خوب گرفتی و مطمئنی میتونی خوب امتحان بدی. نیم ساعت مونده به امتحان، میشینی فکر میکنی به این همه مدتی که درس خوندی و اینکه اگه خوب امتحان ندی چی میشه و فک و فامیل ازت انتظار دارن و اینا، در نتیجه استرس ورت میداره. میری سر جلسه برگه رو میدن، سوال اول رو میخونی. یه مقداری باش کلنجار میری و میبینی که نمیتونی حلش کنی؛ دلیلش هم واضحه، چون قلبت داره میاد تو دهنت از بس استرس داری و نمیتونی به سوال درست فکر کنی. ولی خب خودت نمیفهمی اینو، فکر میکنی در تواناییت نیست که اینو حل کنی و همه مشکلات "نتونستن اینو حل کردن" میاد جلو چشت، در نتیجه استرست بیشتر میشه. کلی از وقتت رفته پس سوال ۱ رو ول میکنی میری سوال بعدی. سوالو میخونی و یک پنجم زمان عادی روش میمونی (چون فکر میکنی خیلی از وقت عقبی!) و میبینی که نمیتونی حلش کنی، پس ولش میکنی و میری سوال بعد. همینجوری چنتا سوال رو رد میکنی و میرسی به یه سوالی که واقعن آسونه و میتونی حلش کنی. ولی بخاطر استرسی که داری، بی دقتی میکنی و جواب رو غلط در میاری (یا اگه برنامه نویسی باشه، باگ میزنی) و بازم کلی وقتت تلف میشه.
یهو میبینی که نصف زمان امتحان گذشته و بنظرت ۱۰٪ زمان معمولیت سوال حل کردی (که در واقع خیلی کمتر از این حل کردی خودت نمیدونی!). توی امتحان های آزمایشی و مشابهی که دادی هیچوقت انقدر استرس نداشتی و این شرایط برات غریبه، و اینجاست که زندگیت رو میبازی!
کلی وقتت تلف شد، بخاطر ضیق وقت هم سر سوالایی که قبلن حل کردی نمیری و فکر میکنی درست حل کردی (ولی نکردی!)، و خلاصه اگه یه موز میومد سر جلسه در نهایت از تو نمرش بیشتر میشد.
حالا چیکار بکنیم؟
ریشه ی این طرز فکرا این رفتار بچگانست که هممون داریم: اگه نشه آسمون به زمین میاد، باید بشه!
هروقت میخوایم یه ریسکی رو انجام بدیم باید همه ی عواقب ممکن رو بپذیریم! اصلن تعریف ریسک همینه، ممکنه موفق نشی! هیچ امتحانی تو دنیا نیست که کسی قبل امتحان ۱۰۰٪ از رتبه ی بعد از امتحانش مطمئن باشه. حتا طراح امتحان هم نمیتونه از رتبه ی امتحان دهنده ها مطمئن باشه! خب چرا اکثر ما میگیم خدا کنه که "بشه" و کلن احتمال "نشدن" یه رخداد تصادفی رو در نظر نمیگیریم؟؟
دلیل اینم معلومه. چون برنامه ی آیندمون رو خودمون نریختیم یا اگه ریختیم با خودمون روراست نبودیم. واقعن نباید انتظار داشته باشیم که براحتی بتونیم مسیری که یکی تونسته تا آخر بره رو بریم. انقد زیادن آدمایی که زندگیشون رو میسپرن به جماعت تا هرجا میخواد ببره و در نهایت میگن "کاش میچسبیدم به علاقم". این جمله ی معروف یعنی همین، باید خودمون فکر کنیم و آیندمون رو مشخص کنیم.
پس بیاین برا خودمون برنامه ریزی کنیم! تکلیفمون با خودمون روشن باشه، وقتی از خودمون میپرسیم اگه نشد چی بتونیم جواب بدیم. پل های پشت سرمون رو هم خراب نکنیم! اینا علاوه بر تاثیرای بزرگی که روی خود زندگیمون میذاره، از این مشکلات هم توی مسیر جلوگیری میکنه.
خب حالا ازین بگذریم، یکسری چیز هستن که برای آدم مهمن. مثلن دیدگاه بقیه و رتبه و بالاتر شدن از یکسری افراد توی این امتحان. میتونیم موقع امتحان دادن به دقیقن همین موارد فکر کنیم یا بگیم "من باید ۸۰٪ نمره ی این امتحان رو بگیرم"، یا میتونیم بصورت غیر مستقیم همه ی این کار ها رو باهم بکنیم! با این دیدگاه بریم سر جلسه که "من تا الان تلاشم رو کردم تا برای این امتحان آماده بشم، الان هم باید تمام تلاشم رو بکنم که بهترین امتحان ممکن رو بدم، مستقل از نحوه ی امتحان دادن بقیه و یا نمره ای که قراره بگیرم." بهترین امتحان ممکن رو دادن اینکه رتبت خوب بشه و اینا رو تو خودش میگنجونه و از استرس هم جلوگیری میکنه!
اشتباه خوندن صورت سوال
این یه بی دقتی خیلی رایجه که تا یکی دوبار ازش ضربه نخوری درک نمیکنی چقدر میتونه مضر باشه! صورت سوال رو باید کامل و با دقت بخونیم. اگه امتحان برنامه نویسیه، یک کار مفید اینه که بعد از حل کردن سوال بصورت تئوری و قبل از دست به کد شدن حتمن یک دور دیگه صورت سوال رو با دقت بخونیم تا ببینیم راه حل مشکلی نداشته باشه. همچنین اگه روی سوالی اندازه ی معقولی فکر کردیم و نتونستیم حلش کنیم، یک دور دیگه صورت سوال رو بخونیم! صورت سوال رو چندین دور خوندن هم شهودی که از سوال داریم رو زیاد میکنه هم جلوی اشتباه رو میگیره.
گیر کردن روی سوال
همیشه باید حواسمون به زمان باشه. توی المپیاد (مخصوصن کامپیوتر و ریاضی و این سبک درس ها)، امتحان یعنی چالش از نظر زمانی! وقتی پیش نیاز یه امتحان رو داریم در زمان نامحدود میتونیم همه ی سوالاشو حل کنیم، پس همه ی مشکل ما سر زمانه.
یه راه حل خوب برای این موضوع اینه: توی چرک نویس هربار که میریم روی سوالی فکر کنیم، یه خط بکشیم که از اینجا به بعد قراره برای این سوال فکر کنیم، ساعت رو یادداشت کنیم، یه ساعت هم یادداشت کنیم که به نظرمون تو اون ساعت باید دست از این سوال بکشیم و بریم سوال بعد. اگه به موقعی رسیدیم که قراره سوال رو ول کنیم، یکم بررسی کنیم که الان می صرفه بمونیم یا نه. اگه نمیصرفید باید ول کنیم! این هم مشکل بزرگیه که به جای خوبی میرسیم (یا مثلن کدی بلند میزنیم که باید درست باشه ولی از دیباگش عاجزیم) و دلمون نمیاد ولش کنیم، کلی وقت سر همین تلف میکنیم.
موقع فکر کردن هم اگه به لم یا نتیجه ای رسیدیم حتمن اونو یادداشت کنیم که اگه بعدن برگشتیم روی این سوال همه ی اطلاعاتمون رو بتونیم سریع برگردونیم به ذهنمون.
حین امتحان که فایده ی این روش مشخصه، بعد از امتحان هم یه خلاصه از نحوه ی امتحان دادنمون روی چرک نویس داریم و میتونیم زمان بندی رو آنالیز کنیم و با این سبک امتحان آزمایشی دادن، توانایی برنامه ریزی درست زمانی موقه امتحانمون رو تقویت کنیم.
عدم شناخت خود (یا عدم اعتماد به نفس و اعتماد به نفس کاذب)
این مشکل توی المپیاد کامپیوتر خیلی بارزه! توی یک سری از امتحان های اون، سوال هایی هستن که بخش های مختلفی دارند و با حل کردن بخش های سخت تر، بخش های آسون تر هم حل میشن.
مثلن کسی میره سر جلسه و خیلی با وسواس میاد هر سوال رو از آسون ترین بخشش شروع به حل کردن میکنه تا برسه به سخت ترین بخش ها، در صورتی که اگه همون اول میرفت سراغ بخش سخت، در مجموع سریعتر سوالا رو حل میکرد. یا کسی که تا اواخر آزمون رو بخش های سخت سوال ها فکر میکنه ولی نمیتونه حلشون کنه و خیلی دیر میره سراغ بخش های آسون.
باید خودمون رو بشناسیم. با دادن امتحان های مشابه متعدد این شناخت دستمون میاد. البته این هم غلطه که وقتی فکر میکنیم نمیتونیم بخش های سخت رو حل کنیم، کلن سراغشون نریم، چون ممکنه آسون باشن. باید با توجه به شناختمون از خودمون موقه امتحان برنامه بریزیم و اگه پیشرفتی کردیم برنامه ریزیمون رو متناسب با اون تغییر بدیم تا بیشترین بازده رو داشته باشیم.
با دیدگاه روی سوال فکر کردن
بارها تاثیر تلقین رو شنیدیم! پس برای خودمون راجع به سوال قضاوت نکنیم. مثلن اینجوری که "آزمون قبلی سخت بود پس اینم باید سخت باشه" یا برعکسش، باعث میشه نحوه ی تفکرمون روی سوال رو محدود کنیم و اگه اشتباه کرده باشیم برامون خیلی گرون تموم بشه. بیاین بذاریم مغز کار خودشو بکنه و با اسم یا نمره سوال یا با نگاه به سوالای مربوط بهش راجع بهش قضاوت نکنیم!
باشه که مفید واقع بشه! :)